-
[ بدون عنوان ]
15 تیر 1389 10:31
تقدیم به حکی کسی که تمام وجودم ارزانی اوست تمام لحظه های ناب با تو تمنای دل بی تاب با تو فقط یک لحظه دیدار با من و آن هم در شب مهتاب با تو
-
چشمان خونریز
24 تیر 1388 13:50
در شهر یکی نیست چو چشمان تو خون ریز من شهر نشابورم و تو لشکر چنگیز ای اشک توام باده و چشم تو پیاله از زلف تو سرشارم و از چشم تو لبریز پرهیزگران را چه نیازی ست به توبه یا توبه گران را چه نیازی ست به پرهیز هر روز یکی خشت می افتد به سر ما ای سقف ترک خورده ، به یک باره فرو ریز
-
ای عشق مدد کن
22 تیر 1388 16:07
هر چه کردم نشوم از تو جدا بدتر شد از دل ما نرود مهر و وفا بدتر شد مثلا خواستم این بار موقر باشم و به جای تو بگویم که شما بدتر شد این متانت به دل سنگ تو تاثیر نکرد بلکه بر عکس فقط رابطه ها بدتر شد آسمان وقت قرار من و تو ابری بود تازه با رفتن تو وضع هوا بدتر شد چاره دارو و دوا نیست که حال بد من بی تو با خوردن دارو و دوا...
-
شعری از عبدالحسین انصاری
22 تیر 1388 14:52
نام من در گوش سنگینش طنین انداخته زندگی بر زخم هایش ذرّه بین انداخته روی لبخندش چروک افتاده انگاری خدا بر تن آرام اقیانوس چین انداخته برق صد مینای خوش رنگ است در چشمش بگو! کِی بر این انگشتر رویا نگین انداخته؟ گاه چون ابرند گاهی آفتاب این دست ها بارها بر سفره ی ما هفت سین انداخته مثل آن بیدی که چتر انداخته بر برکه ای...